ساعت مچی 5

ساعت مچی

ساعت مچی 5

ساعت مچی

ترجیح می دهم که درختی باشم در زیر تازیانه ی کولاک و آذرخش

شعر در مورد آذر

شعر در مورد آذر , شعر در مورد آذر ماهی , شعر در مورد آذر ماهی ها , شعر در مورد آذرماه

با مجموعه شعر در مورد آذر ماه ، اشعاری زیبا در مورد آذر ماهی ها ، زیباترین شعر در مورد متولدین آذر در سایت ساعت مچی همراه باشید

اشعار آذر

ترجیح می دهم که درختی باشم

 در زیر تازیانه ی کولاک و آذرخش

با پویه ی شکفتن و گفتن

 تا

 رام صخره ای

در ناز و در نوازش

باران

خاموش ار برای شنفتن

⇔⇔⇔⇔

بی تو خاکسترم

 بی تو ای دوست

 بی تو تنها و خاموش

 مهری افسرده را بسترم

بی تو در آسمان اخترانند

 دیدگان شررخیز دیوان

 بی تو

نیلوفران آذرانند

⇔⇔⇔⇔

ناگهان عشق آفتابوار نقاب برافکند

و بام و در به صوت ِ تجلی درآکند،

شعشعه

ی آذرخشوار

فروکاست و انسان برخاست.

⇔⇔⇔⇔

باز مخمورم ، کـــجا شـــد ســـاقی ؟

آن سـاغر کجاست

تشنگـــــــان عشـــــــق را

آن آب چـــــــون آذر کجاست

شعر در مورد آذر ماهی ها

من دختر آذریم !

فــرزنــد سوم پاییز

حال و احوالم پاییزیست !

ساعتی آفتــــابی …

ساعتی ابــــری …

گاهی طوفــــانی …

ولی همیشه سبــــز … !

⇔⇔⇔⇔

آذرمــاهــی هــا منــبــع روحــیــه بــرای خــودشــون

و دوســتــاشــون و کــلا اطــرافــیــانــشــون هســتــن

وقتــی یــه اتــفــاقــی بــراشــون مــیــفتــه

انقــدر خوب از پســش بــر مــیــان و روحــیــه شــونــو حفــظ مــی کنن

کــه همــه تعــجــب می کنــن!!!!!

⇔⇔⇔⇔

خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است

حاضر نبود خار رود پای برادر

چون شمع شود آب و به اطراف دهد نور

پروانه صفت بر جگر خود زند آذر

شعر در مورد خواهر

⇔⇔⇔⇔

یه آذر ماهی حتی از زندگی خودش هم می گذره

اون موقعست که باید خیلی بترسی

یه آذر ماهی بعد از اینکه تصمیم گرفت

کمانش رو تا آخر میکشه

بدون اینکه از بین رفتن چیزی براش مهم باشه

فقط به هدفش فکر میکنه

⇔⇔⇔⇔

خرداد تو و آذر من بگذر و بگذار

امروز بجشوند که سودای من اینست

دیر است اگر نه ورق بعدی تقویم

کولکم و برفم همه فردای من اینست

⇔⇔⇔⇔

باد دلواپس آذرماه رابه یاد آر

کوچه های عریض آشتی کنان

 همصدایی دف ها و دست ها را

 گفتم : آن چشم ها را

 از کدام آهوی رو به جاقو امانت گرفته یی ؟

 گفتی : گواه گریه خدا داد است

⇔⇔⇔⇔

دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی

بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی

به یادت هرچه بی تابانه بنشینم به رویِ تاب

به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی

دوباره دانه می پاشم حیاطِ خیسِ باران را

اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی

تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من

به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی

غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه

خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی

هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم

به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی

شعر در مورد برادر

⇔⇔⇔⇔

دوستم داشته‌باش… بی‌ابهام

و میانِ خطوطِ دستم محو شو

دوستم داشته باش… برایِ یک هفته… چند روز… چند ساعت…

من دربندِ ابدیت نیستم

آذرم من… ماهِ باد

باران، سرما

من آذرم… پس بر تنم

چون آذرخش فروبار

دوستم داشته‌ باش

منبع : شعر در مورد آذر ماهی ها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.