ساعت مچی 5

ساعت مچی

ساعت مچی 5

ساعت مچی

بخواب عشقم

بخواب عشقم

بخواب عشقم,بخواب عشقم شعر,بخواب عشقم شعرنو,آسوده بخواب عشقم,آرام بخواب عشقم,لالا بخواب عشقم,لالایی بخواب عشقم,راحت بخواب عشقم,بخواب بغلم عشقم,بخواب ای عشقم,لالا لا لا بخواب عشقم,بخواب عشقم جدید,بخواب عشقم 2017,بخواب عشقم جدید,بخواب عشقم قشنگ,بخواب عشقم زیبا,جدیدترین بخواب عشقم,زیباترین بخواب عشقم,شعر بخواب عشقم,متن بخواب عشقم,دکلمه بخواب عشقم,بخواب عشقم برای عشق,بخواب عشقم برای همسر,بخواب عشقم برای دوست,بخواب عشقم برای پدر,بخواب عشقم برای مادر,بخواب عشقم برای دختر,بخواب عشقم برای کودک,بخواب عشقم برای بچه,شعر های بخواب عشقم

بخواب عشقم

در این مطلب اشعار زیبا با مضمون بخواب عشقم را برای شما تهیه نموده ایم

بخواب عشقم

یه لالایی میگم با عشق

یه لالایی از عشق

برای عشق:

بخواب ای عشق تو آغوش پر از عشق

ببین عشقو تو این چشمای عاشق

یه لالایی به رنگ ارغونی

که میگه برات ازعشق با مهربونی

بگیر دستمو امشب تا بخونم

از عشق پاکمون برات بخونم

چقدر خوبه برای تو بخونم

برات از عاشقیمون شعر بخونم

لالایی هام پر از عشق و نیازه

عزیزم به آغوشت خیلی نیازه

(به یاد امشبی که هر دو با هم

به زیر نور ماه تو آغوش هم)

یکی بغض کرده بود یکی میخندید

که عشقش نکنه از غم بمیره

فدای اون لب خندون عشقم

که پر غصه است دلش اما می خندید 

به عشق من فقط ، میگفت می خندید

می خندید تا دلم از غصه واشه

تا بزم عشقمون از غم رها شه

لالا کن آی فرشته آی عزیزم

بزار تا جونمو به پات بریزم

لالا کن شب شده ستاره خوابه

ولی ماهی برات یه بی قراره

می خواد نازت کنه تا دم دم صبح

بروی سینه ی تو جون بگیره

بخواب عشقم شعر

بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم

فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم

بخواب آرامِ جانِ من کنارت بودم و هستم

بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم

تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم

بخواب آرام تا فردا که من مشتاق دیدارم

میان سینه ام بغضی دل من گریه می خواهد

ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم

دلم تنگ است می دانی که بی تو هیچ و تنهایم

نگر بر تلخی ام بی تو به این روز و شب تارم

چه میشد گر سحر میشد دلم بی تاب روی تو

نوازش کن مرا هر دم که من بی عشق بیمارم

به چشمانت قسم عشقم که بی عشق تو میمیرم

فدای پاکیت گردم گل زیبا و بی خارم

تمام آرزوی من ، بخواب آرام چون هستم

نوازش می کنم مویت بخواب آرام ، بیدارم

بخواب عشقم شعرنو

لا لا لا گله پونه

بخواب آروم که شب نمی مونه

ببین یارت واست لالایی میخونه

دوست دارم اونقدر که فقط خدا میدونه

لا لا لا گله لاله

بخواب آروم که چشمم داره میباره

بخواب آروم گله نازم،اشکام از شبه تاره

که شب هام فانوسه چشماتو کم داره

لالا لا گله پونه

بخواب آروم که بارونه

دله یارت پریشونه

تو خوابیدی غریبونه

لا لا لا گله خونم

بخواب عمرم بخواب جونم

همیشه با تو می مونم

تویی  گله یکی یک دونم

لالا لا گله زیبام

بخواب آروم نگو تنهام

تا آخر رویات باهت میام

بخواب عشقم بخواب

آسوده بخواب عشقم

مهربانم رفت در وقت سحر ، می بینی ام ؟

هر چه از دل گفتمش شد بی ثمر ، می بینی ام ؟

جرم من این بود من عاشق شدم ، خندید او 

در جوابم خویش زد راه دگر ، می بینی ام ؟

ای شقایق من غریبم او مرا باور نکرد

ساقه ام را چید اما با تبر ، می بینی ام ؟

چون سیاوش زآتش عشقش دل من رد نشد

آتشی بگرفته ام با چشم تر ، می بینی ام ؟  

نام من را برد چون تار دلش با ضربه ای

ضرب سوم بخت من شد کوک در ، می بینی ام ؟

عشق من برخیز و بنگر روزگارم در قفس

ریختم از داغ تو من بال و پر ، می بینی ام ؟

خرمم آن روز من گر بینمش با دلخوشی

آرزوی شادیت دارم به سر ، می بینی ام ؟

آه « ساسان » تا ابد افسوس باشد ذکر دل

مانده ام تنها و اشکم بی اثر ، می بینی ام ؟ … 

« ساسان مظهری » 

آرام بخواب عشقم

شب اومد عشق من آروم لالا کن

میونه آغوشم موهاتو وا کن

میکشم دست روی موهاتو میگم

هنوزم من همون عاشقترینم

خودم چشماتو میبندم با بوسه

می چینم از رو لبهات چند تا بوسه

تو هم بوسه بزن به روی لبهام

که بی تو من این دنیا رو نمیخوام

میزارم سر رو سینت عشق نازم

بدون به داشتنت خیلی می نازم

بخواب فرشته ی خوب و قشنگم

به عشق تو با این دنیا می جنگم

لالا بخواب عشقم

لالا کن عشق پاک و مهربونم

لالا کن تا برات یه شعر بخونم

یه شعر عاشقونه از ته دل

برای چشمای پاکت بخونم

بخونم همسرم عشقم عزیزم

همین امشب برات از عشق می نویسم

با انگشتای دستم و خون قلبم

رو دیوارا از عشقت می نویسم

می نویسم عاشقم، عاشق یک گل

گل سرخ منی تو آی عزیزم

لالایی بخواب عشقم

لالایی هام دیگه بوی غم نمیده

از اون روزی که عشقم به شونم تکیه میده

لالایی هام همش شده عاشقونه

از اون روزی که چشمات برام قصه ی عشقو می خونه

نفس نفس من می خونم لالایی های شبونه

برای عشقی که مثه جون می مونه

سر رو سینم میذراه  با ریتم عشق قلب من

چشماشو می بنده و بهم آروم می خنده عشق من

لالا لالا لالا لالا …

راحت بخواب عشقم

لالایی میگم و برات می خونم

حتی یه لحظه بی تو نمی تونم

بخواب عشق قشنگ آسمونی

بگو با من همیشه تو می مونی

میون آغوشم آروم لالا کن

برای عشقمون هر شب دعا کن

بخواب بغلم عشقم

روزگارم همه اش تلخ نبودت شده است

شب و روزم همه در ذکر و سجودت شده است

گفته بودم که مرو از بر من ای صنمم

زینکه این خانه دگر گرم وجودت شده است

به دلم غصه زیاد است چه گویم ز غمت

کار این سینه دگر مدح و سرودت شده است

دوست دارم همه جا عشق تو را جار زنم

وای زان روز که قفلی به گلویت شده است !

عاشقت گشتم و سوزم ز فراقت گل من

دیده مشتاق تو و دیدن رویت شده است

لمس موی تو دگر گرچه خیالی عبث است

دست دلتنگ تو و شانه به مویت شده است

خانه ام پر شده از غم ، همه ی زندگیم

حسرتم بار دگر بویش بویت شده است

انتظارت بکشم تا به ابد همنفسم

آی و بنگر که دلم زخم نبودت شده است

« ساسان مظهری »

بخواب ای عشقم

بارالها دوستت دارم و میدانی خودت

حرفهایم را نگفته پیش می خوانی خودت

آسمان هم مثل من ماه خودش نادیده است

چون که او هم تا سحر از نیمه شب باریده است

دوست دارم عشق من بر یار من ثابت کنی

یاورم باشی و رفع درد و هر حاجت کنی

در تمام عمر خود از بی وفایی گفته ام

من جفاها دیده ام با گریه هایم خفته ام

ترسم اَر روزی نبینم روی ماهش جان دهم

از غمش سوزم خداوندا ، ز کف ایمان دهم

بارالها بی کسم او را فقط خواهم بدان

آرزویم را عطا کن بنده ات از خود مَران

با وفا مگذار با غمها نشینم من چنین

بارالها دوستت دارم خودت دانی همین

لالا لا لا بخواب عشقم

گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت 

غرق محال می شوم ، غرق دوباره بودنت 

چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم 

باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم 

حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم 

در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم 

کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام 

خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام 

روز میان خواب من باز غروب می شود 

« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »

نقش تو پاک می شود باز ز خواب می پرم 

حسرت دیدار تو را به کنج سینه می برم 

بخواب عشقم جدید

دل غمگینم امشب پاکتی سیگار می خواهد

ز درد عشق دیگر دل طناب دار می خواهد

دلم پر کینه و بغض است خواهد تا شود خالی

برای تخلیه مُشتَم کمی دیوار می خواهد

به هر کس دست دل دادم ، دل و دست مرا پس زد

بگفتا عشق ارزانی دلش دینار می خواهد

عیار عشق ما سنجید و گفتا بی بهایی تو

دکان عشق ما کوچک وَ او بازار می خواهد

کلام عشق را بنگر خریداری نمی گردد

دلم یک ضربت کاری به چشم یار می خواهد 

رهایم کرد و رفت اکنون به نزد خویش اندیشم 

چرا عشقم دهم یاری که من را خوار می خواهد

بخواب عشقم 2017

میان کوچه ی دنیا قدم ها می زنم شاید

دلش بر روزگار من کمی سوزد به رحم آید

ز بی انصافی دنیا دلم هر روز می گیرد

نگو شادی دلم هر شب فقط غمباد می زاید

میان بازی دنیا نمی دانم چرا هر دم

اگر بختم شود قیچی برایم سنگ می آید

به دل امید ماندن نیست باید قید دنیا زد

ببین پایان شب تار است و ظلمت باز می پاید

اگر بودی اگر می شد کنارم لحظه ای باشی

نمی شد ذکر هر روزم ولی ، اما ، اگر ، شاید

تمام واژه ها منفی ست ، نه ، هرگز ، نمی باید

بیا برگرد و افکارم نما حتماً ، بلی ، باید

ببین تکرار  یک حرف است این اشعار ناموزون

کلام آن دم شود موزون که نامت بر زبان آید .

بخواب عشقم جدید

باز هم شب شد و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم امشب درانتظار یک شب به خیر تا صبح بیدار خواهم ماند اما تو چشماهای زیبایت را به رویاها بسپار….شب به خیر

بخواب عشقم قشنگ

باز صدا می زنم تو را …. امشب بازم میسپارمت به ان کسی که تو دیار بی کسی بین همه دلواپسی مونس و همدمم بوده تو را به من هدیه داده

شب به خیر نازدانه گلم

بخواب عشقم زیبا

تو بخواب نازنینم ….

به جان تمام دلواپسی هایم قسم،

که لحظه ای دیده بر هم ننهم

و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم

قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود ،

تو بخواب نازنینم ….شب به خیر

جدیدترین بخواب عشقم

خوابی؟دلم می خواد آرام خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی

دلم می خواد وقتی خوابی انجا باشم، دم در بی استم، سرمو بچسبانم به چارچوب، نگات کنم

خوب بخوابی گلم

خوابای رنگی ببینی

شعر در مورد شب بخیر

مثل یک گنجیشک کوچیک ارام بخواب مهربانم

چشماتو رو هم بذار من اینجا بیدار میمانم

کابوس را زندون میکنم خواب بد را میسوزانم

حافظ خواب تو میشیم منو خدای خوب دل

چشمهاتو فردا میبینم خوب بخوابی شبت به خیر

شعر بخواب عشقم

ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم

بوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزم

وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من

عشقو به پات میریزم شبت به خیر عزیزم

متن بخواب عشقم

لالایی کن بخواب قشنگترین یار

منو از خواب غفلت کردی بیدار

لالایی کن بخواب معنی عشقم

الهی بمانی تو سرنوشتم

لالایی کن شبت به خیر عزیزم

تمام عشقمو به پات میریزم

دکلمه بخواب عشقم

لالایی لا لا بخواب ای گل نازم

که برای چشما تو قصه می سازم

لالایی لا لا بخواب ای گل سوسن

همه فرشته ها روی تو می بوسن

بخواب عشقم برای عشق

….وقتی تو خوابی،تو مهتاب…..همه چی با من ،غریبه

….خواب تو یه سقف کوتاه…پشت اون نوری غریبه

….. خواب تو،خواب یه گندم….توی سرزمین عشقه

……خواب یه قصهء خوب….کفشای غمگین عشقه

…. خواب تو خواب گل یاس…خواب یه حسِ ِ نجیبه

بخواب عشقم برای همسر

خوش آمدی مسافر سرزمین “رویاهای شیرین”

خواهشمند است در بستر بالش خود ارام باشید

تا لحظاتی دیگر اماده پرواز خواهیم شد

تا صبح فردا سفر خوبی برای شما آرزومندیم

(خلبان خطوط هوایی “رویا”) !

شب خوش  . . .

بخواب عشقم برای دوست

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

آویخت چراغ فلک از طارم نیلی

قندیل مه آویزه محراب برآمد

دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد

چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد

تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد

ماهم به نظر در دل ابر متلاطم

چون زورقی افتاده به گرداب برآمد

از راز فسونکاری شب پرده برافتاد

هر روز که خورشید جهانتاب برآمد

دیدم به لب جوی جهان گذران را

آفاق همه نقش رخ آب برآمد

در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود

جانم به لب از صحبت احباب برآمد

بخواب عشقم برای پدر

در انتظار خوابم و صد افسوس

خوابم به چشم باز نمیآید

اندوهگین و غمزده می گویم

شاید ز روی ناز نمی آید

چون سایه گشته خواب و نمی افتد

در دامهای روشن چشمانم

می خواند آن نهفته نامعلوم

در ضربه های نبض پریشانم

مغروق این جوانی معصوم

مغروق لحظه های فراموشی

مغروق این سلام نوازشبار

در بوسه و نگاه و همآغوشی

می خواهمش در این شب تنهایی

با دیدگان گمشده در دیدار

با درد ‚ درد ساکت زیبایی

سرشار ‚ از تمامی خود سرشار

می خواهمش که بفشردم بر خویش

بر خویش بفشرد من شیدا را

بر هستیم به پیچد ‚ پیچد سخت

آن بازوان گرم و توانا را

در لا بلای گردن و موهایم

گردش کند نسیم نفسهایش

نوشد بنوشد که بپیوندم

با رود تلخ خویش به دریایش

وحشی و داغ و پر عطش و لرزان

چون شعله های سرکش بازیگر

در گیردم ‚ به همهمه ی در گیرد

خاکسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش

بینم ستاره های تمنا را

در بوسه های پر شررش جویم

لذات آتشین هوسها را

می خواهمش دریغا ‚ می خواهم

می خواهمش به تیره به تنهایی

می خوانمش به گریه به بی تابی

می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی

لب تشنه می دود نگهم هر دم

در حفره های شب ‚ شب بی پایان

او آن پرنده شاید می گرید

بر بام یک ستاره سرگردان

بخواب عشقم برای مادر

خوابای رنگی بیبینی

خواب دلتنگی نبینی

شبت به خیر ای مهربان

خوب بخوابی عزیز جانم

بخواب عشقم برای دختر

زیزم خواب و بیدارت قشنگه

شب من بی تو و بی آب و رنگه

بخواب ای نازنینم, مهربانم, دلنشینم

منم من, عاشقت, آرام باش بهترینم

بخواب عشقم برای کودک

لالایی لا لا بخواب ای گل نازم

که واسه چشای تو قصه می سازم

لالایی لا لا بخواب ای گل سوسن

همه فرشته ها روتو می بوسن

بخواب عشقم برای بچه

لالایی کن بخواب قشنگترین یار
منو از خواب غفلت کردی بیدار

لالایی کن بخواب معنی عشقم

الهی بمونی تو سرنوشتم

لالایی کن شبت به خیر عزیزم

تمام عشقمو به پات میریزم

شعر های بخواب عشقم

ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم

بوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزم

وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من

عشقو به پات میریزم شبت به خیر عزیزم

بخواب عشقم

شعر در مورد ماه مهر

شعر در مورد ماه مهر

شعر در مورد ماه مهر,شعر در مورد ماه مهر و مدرسه,شعر در مورد ماه مهرم,شعری در مورد ماه مهر,شعر در مورد متولدین ماه مهر,شعر در مورد متولد ماه مهر,شعر درباره ماه مهر,شعر درباره ماه مهر و مدرسه,شعری در باره ی ماه مهر,شعری در باره ماه مهر,شعر در مورد ماه محرم,شعری در مورد ماه محرم,شعر کودکانه در مورد ماه محرم,شعر کوتاه در مورد ماه محرم,شعر ترکی در مورد ماه محرم,شعر در مورد رسیدن ماه محرم,شعر نو در مورد ماه محرم,شعر در مورد آغاز ماه محرم,شعری کوتاه در مورد ماه محرم,شعر در باره ماه مهر,شعر در مورد متولدین فروردین ماه,شعر درباره متولدین ماه مهر,شعر درباره متولد ماه مهر,شعر در باره ی ماه مهر,شعر درباره ی ماه مهرم,شعر زیبا درباره ی ماه مهر,شعر کودکانه درباره ی ماه مهر,شعری زیبا درباره ی مهر ماه,شعر مهر ماه,شعر مهر ماهی,شعر مهر ماه مدرسه,شعر مهر ماهی ها,شعر درباره مهر ماه,شعر برای مهر ماه,شعر برای مهر ماهی ها,شعر درمورد مهر ماه,شعر تولد مهر ماه,شعر برای مهر ماه,شعر در مورد مهر ماهی,شعر دختر مهر ماهی,شعر تولد مهر ماهی,شعر درباره مهر ماهی,شعر برای مهر ماهی,شعر در مورد مهر ماهی ها,شعر درباره ماه مهر و مدرسه,شعر در مورد ماه مهر و مدرسه,شعر ماه مهر و مدرسه,شعر بوی ماه مهر ماه مدرسه,شعر در مورد مهر ماه,شعری در مورد مهر ماه,شعر درباره متولدین ماه مهر,شعر در مورد متولدین مهر ماه,شعری در باره ی ماه مهر,شعری در باره ماه مهر,شعر نو برای ماه مهر,شعری برای مهر ماه,شعر در مورد متولد ماه مهر,شعر در باره مهر ماه,شعری درمورد ماه مهر,شعر متولد ماه مهر,اهنگ تولد ماه مهر

شعر در مورد ماه مهر

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ماه مهر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

مهر ماهی که باشی غم هایت برای خودت است

وقتی شب قبل از خواب ساعت ها به آن ها فکر می کنی

و بقیه فقط خنده هایت را می بینند!

شعر در مورد ماه مهر

“یه مهر ماهی” برای دوست داشتنت ،

برای لمس دستانت ،

برای نگاه در چشمانت ،

برای بوسیدنت ،

برای زندگی با خیالت ؛

برای نفس نفس زدن در دلتنگی هایت ؛

برای زندگی با نامت ؛

برای نجواهای عاشقانه در گوش ات ،

از هیچ کسی اجازه نمی گیرد؛

حتی از خودت،

یه مهر ماهی خود خود عشقه…خود عشق !

شعر در مورد ماه مهر و مدرسه

وقتی داری به یه مـــــهـــــر مـــاهــی ﺩﺭﻭﻍ می‌گی،

ﺁﺭﻭﻡ ﺑﻬﺖ ﻟﺒﺨﻨــﺪ می‌زنه ﻭ ﺣﺮفو ﻋﻮﺽ می‌کنه ﻭ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ می‌کنی ک ﺑـــﺎﻭﺭ ﻛﺮﺩﻩ …!

وقتی جایی هستی ﻭ ﺗﻠﻔﻨشو ﺟﻮﺍﺏ نمیدی ﻭ ﻓﻜﺮ می‌کنی ک ﺍﻭﻥ ﻓﻜﺮ می‌کنه خوابـــی …!

وقتی کلی ﺍﺫﻳﺘﺶ می‌کنی ﻭ ﺍﻭﻥ ﺑــــﺎﺯ ﻫﻢ می‌ﺑﺨﺸﺘﺖ …!

و تو فقط فکر میکنی که ساده است!

وقتی یه مـــــهـــــر مـــاهــی ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻴﺸﻪ , ﭼﺸﻤشو ,

ﺭﻭ خیلی ﭼﻴـــﺰﻫﺎ ﻣﻴﺒﻨﺪﻩ ﻭ ﺗﺤﻤﻞ می‌کنه …!

ﺍﻣﺎ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﮔﻪ روزی ﺻﺒـــﺮﺵ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺮﻩ،

ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ نمی‌تونی ﺑﺮﺵ گردونی …!

هیـــــــــــــــــچوقــــــــــــــــــــــــــت………

شعر در مورد ماه مهرم

به سلامتـــی همه ی ♥ متولدین ماه مـــهـــر ♥ کــــه ……

از پاکـیشــون دوستــــی شـــروع میشـــه

از صـداقتشـــون دوستــــی ادامــه پیدا میکنــه

و از وفـــاشـــون دوستــــی پایانـــی نـــداره…

پس حداقل باید دوستاشـــون قدرشونـــو بدونن…

یعنـــــی می دونـــن؟؟؟؟!

عمرا اگه بدونن…

شعری در مورد ماه مهر

مهر ماهی که باشی معنی سکوتت رو خودت میفهمی

کوه از سکوتت آب میشه ولی کسی نمیفهمه درونت چه خبره

شعر در مورد متولدین ماه مهر

مهر ماهی که باشی

گریه هات یا بی صداست یا بدون اشک!

شعر در مورد متولد ماه مهر

مهر ماهی ها تحملشون خیلی زیاده! خیــــــــــــــلی!

به خاطر همینه که شاید ناراحتیشو نبینی

ولی وقتی ناراحتیشو دیدی بدون که غمگین ترین آدم روی زمینه!

شعر درباره ماه مهر

فقط یه مهرماهی میتونه هم منطقی باشه

هم بمب احساس!

شعر درباره ماه مهر و مدرسه

به سلامتی همه مهرماهی ها

که اگه پرچمشونو نصب کنن از همه بالاتره !

فقط نمیخوان تو چشم باشن!

شعری در باره ی ماه مهر

در دل دارم امید، بر لب دارم پیام

هم‌ شاگردی سلام، هم‌ شاگردی سلام

مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید

فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید

شعری در باره ماه مهر

باز آمد بوی ماه مدرسه

بوی بازی های راه مدرسه

بوی ماه مهر ماه مهربان

بوی خورشید پگاه مدرسه

از میان کوچه های خستگی

می گریزم در پناه مدرسه

باز می بینم ز شوق بچه ها

اشتیاقی در نگاه مدرسه

زنگ تفریح و هیاهوی نشاط

خنده های قاه قاه مدرسه

باز بوی باغ را خواهم شنید

از سرود صبحگاه مدرسه

شعر در باره ماه مهر

فصل مهر ، فصل رویش جوانه های امید، فصل خواندن و نوشتن، از راه رسید،

فصل مهر ، فصل آشنایی با خدا، فصل خوشه چینی ستاره ها،

فصل همکلاسی های دیروز و هم نیمکتی های امروز، از راه رسید.

شعر درباره متولدین ماه مهر

باز هم مهــر و شروع مدرسه

بازهم مشق و حساب وهندسه

بازهم صدشوق خواندن دردلم

ریشه ی علم نشاندن دردلم

شعر درباره متولد ماه مهر

♥ یه متولد ماه مــــهــــــر ♥

این قــــدرت را دارد که شما را بر لب جویـی از آب ببـرد و تشنـه باز گرداند

هر چنــد خود … تشنــــه تر باشــــد

شعر در باره ی ماه مهر

“یه مهر ماهی” برای دوست داشتنت ،

برای لمس دستانت ،

برای نگاه در چشمانت ،

برای بوسیدنت ،

برای زندگی با خیالت ؛

برای نفس نفس زدن در دلتنگی هایت ؛

برای زندگی با نامت ؛

برای نجواهای عاشقانه در گوش ات ،

از هیچ کسی اجازه نمی گیره؛

حتی از خودت .

یه مهر ماهی خود عشقه…خود عشق !

شعر درباره ی ماه مهرم

دوست عزیز …
برای به دست آوردن دل یه مهر ماهی باید ” دست و پا بزنی ” !!!
و گرنه تلفن و اس ام اسو همه بلدن بزنن ….
والا بغرعان !!!
ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو ؟
شعر زیبا درباره ی ماه مهر
روز هیاهوی دانش آموزان شاد … روز معلم های صبور و مهربان … روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی … روزی که باز فراش پرتلاش، می رود به جنگ هر چه غبار.
روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از خواب تابستانی بیدار شده اند، به روی اهالی درس و دانش لبخند می زنند.
آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند به سمت باغ دانایی.
از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟ همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد، همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن، تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.
پس همه شما امروز به مدرسه می روید که دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.
کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.
کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!

شعر کودکانه درباره ی ماه مهر

هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون (زمر 9)

به نام آنکه جان را فکرت آموخت                       چراغ دل به نور جان بر افروخت

به نام خداوندی که قلم را آفرید و آن را شایسته سوگند خویش قرار داد. به نام یگانه آفریدگاری که انسان را به زیور «اندیشه» و «تفکر» آراست و او را امانتدار این ودیعه الهی قرار داد و با سلام و درود به اصحاب فکر و فرهنگ و پیشتازان علم و معرفت،
بار دیگر فصل روشن «مهر» از راه می رسد و صحیفه نورانی معرفت با سرانگشت تکاپو ورق می خورد و دروازه های آسمانی بینش و دانایی به روی صدها هزار دانش پژوه آغوش می گشایند.
همان گونه که فروردین نوید بخش حیات مجدد طبیعت است، مهر ماه یادآور شور و شعف و جوشش و کوشش آموزندگان دانش و پرورندگان بینش است.
آغاز سال تحصیلی جدید را به معلمین پرتلاش و دانش آموزان خلاق و آینده ساز کشور تبریک و تهنیت عرض می نماید.
با امید به اینکه با اکسیر دانایی و توانایی مرزهای جدید علم و دانش و پژوهش را درنوردیم و با پیوند علم و ایمان، قله های رفیع بهروزی و پیروزی و کامیابی را فتح نماییم و با گام های مصمم و استوار،  ایران جاویدان را سرافراز و سربلند سازیم.

شعری زیبا درباره ی مهر ماه

پاییز بوی مدرسه می‌دهد، بوی کیف و کتاب نو و مدادهایی که تا به حال تراش‌ نخورده‌اند.پاییز بوی مدرسه می‌دهد، بوی کلاس‌هایی رنگ‌شده، نیمکت‌هایی تازه و تخته‌سیاهی که اول سال حسابی سیاه بود و هنوز هیچ تکه گچی ردی روی آن باقی نگذاشته بود.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد، بوی آدم‌های جدیدی که قرار است 9 ماه تمام همکلاسی‌اشان باشی. آدم‌هایی که بعدها مثل حیاط وسط آن چهاردیواری بزرگ دست‌نیافتنی می‌شوند.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد؛ هم برای کودکان و نوجوانانی که این روزها از این مغازه به آن مغازه می‌روند تا خود را برای روز اول مهر آماده کنند و چه برای پیرمردهایی که روزهای آخر تابستان را روی نیمکت‌های توی پارک یا سکوهای جلوی خانه سپری می‌کنند.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد، چه فرقی می‌کند که این مدرسه در خاطرات سال‌های سال پیش ما جا‌مانده باشد و غباری از زمان، چهره آدم‌های توی آن را تار کرده باشد.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد، حتی اگر آن قدر بزرگ شده باشی که دیگر چهار‌دیواری دور حیاط مدرسه مانع همیشگی‌ات باشد، برای ورود به حیاطی که زنگ‌های ورزش معنای دیگری داشت.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد، حتی اگر معلم‌های دوران ابتدایی‌ات حالا زیر خروارها خاک خفته باشند و همبازی‌های شاداب دوران کودکی‌‌ات هر کدام گوشه‌ای افتاده باشند و روزهای مانده را شماره کنند.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد و همین مهم است، این روز اول مهر کودکان قد و نیم قد را می‌‌بینی که با لباس یک شکل، خیابان بی‌منظره دیروز را پر از حجم زندگی کرده‌اند . همین مهم است که صدای سروصدای بچه‌ها را از حیاط مدرسه ته کوچه می‌شنوی و با صدای ضربه خوردن به توپ فوتبال در دل زمان سفر می‌کنی و رویاهای روزهای رفته را مرور می‌کنی، روزهایی که مثل امروز نبودند، روزهایی که پرواز یک بادبادک می‌بردت از بام‌های سحرخیزی پلک تا نارنج‌ زارهای خورشید، روزهایی که غم بود اما کم بود.
پاییز بوی مدرسه می‌دهد حتی اگر مدرسه‌‌ات پشت زمان‌ها جا مانده باشد.

شعر مهر

نمی دانستم.
هیچ چیز نمیدانستم 
و نمی دانستم که نمی دانم،
اما تو می دانستی و می توانستی
و همین بس بود که دستهایم را بگیری
و در کلاس مهربانیت بنشانی
و نخستین حرفهایم را برایم هجی کنی.
ازآن به بعد در کلاس تو
– که به اندازه همه خوبی ها وسعت داشت-
می نشستم و از پنجره نگاهت
آسمانی را می دیدم که آرزوهایم را
چون خورشیدی روشن در بر گرفته بود.
چه خوب بودی تو. چه ساده،چقدر مهربان!
و من در چشمهایت مهری می دیدم
که بوی دامن مادر را می داد،
وقتی که ریحان می چید
و بوی دستهای پدر را،
وقتی که خسته از کار بر می گشت،
وضو می گرفت، و در گوشه ایوان نماز می خواند.
آن قمری قشنگ
که همیشه پشت پنجره می نشست
و خبرهای خوب کلاس را برای مادرها می برد
هنوز هست!
و آن کلاغ پیر که خبر چین بدیها بود.
من از کتاب چه می فهمیدم!؟
من از شعر،چه می دانستم؟
من داستان ندیده بودم!
من خاطره نچشیده بودم!
من با همه اینها
در کلاس تو دوست شدم
و با تو در کلاس مهربانی.
یادت هست نوشتی : ابر … باران بارید!
نوشتی:آب … سیراب شدم!
نوشتی:بهار… درخت ها برخاستند!
نوشتی:رود … دریاها موج برداشتند!
و من فهمیدم که دانستن آغاز توانستن است.
افسوس نماندی
تا برگهای دفتر خاطراتم را بخوانی
حرفهایم را بشنوی
و غلط های دیکته زندگیم را درست بنویسی.
هنوز در خاطره آن روزم
که همبازی کودکی هایم  شدی
تا از پله های نوجوانی بالا بیایم
و جوانی ام را به تماشا بنشینم.
هنوز حرفهایت پرده های دلم را می نوازد
و صدایت در کلاس خیالم می پیچد:
“آن مرد،با اسب آمد.
آن مرد در باران آمد.”
هنوز چشم انتظار آن روزم
که آن مرد با اسب بیاید
و در باران اشکهایم،تن بشوید
و راه چون تو شدن را، به من بگوید

ای معلم خوبی ها…..

شعر مهرماه

مدرسه ها بازشد، مدرسه هایی که در گرمای تابستان خسته و خواب آلود، زیر نور خورشید دراز کشیده بودند؛ مدرسه هایی که سه ماه در انتظاربودند؛ مدرسه های که حالا با لبخندهایی درخشان چشم به آمدن بچه ها دوخته اند؛ مدرسه هایی که حالا پر از سر و صدا و شادی اند. مدرسه ها دیگر از تنهایی در آمده اند. مدرسه ها حالا یک عالم دوست دارند. یک عالم دوست کوچک و بزرگ.
مدرسه، خانه ای پر از کتاب، پر از دفتر، پر از کلمات، پر از تخته سیاه، گچ، معلم، خاطره، دانش. مدرسه و درختان گوشه d حیاط آن، همان جا که پاتوق زنگ های تفریح است، همان جا که دل ها دور هم جمع می شوند، کلمه ها را بر زبان می آورند تا روزی خاطره شوند.
هر روز، اول مهر است و هر روز، آغاز پاییز و هر روز آغاز آموختن، می خواهیم بیاموزیم. چشم به دهان معلم دوخته ایم تا بگوید و ما با جان و دل گوش کنیم و برای ابد در زندگی مان به یاد داشته باشیم.
کلاس اول، کلاس دوم . . . . یکی یکی بالا آمدیم و آموختیم. یکی یکی مِهرها را پشت سر گذاشتیم، یکی یکی کلمه ها را بوسیدیم، یکی یکی در جمله ها نفس کشیدیم. صدای کلمات در گوش ماست؛ کلماتی که بهار می شود و از شکوفه های خود همه جا را عطرآگین می سازد. بهارها می آیند؛ بهارهایی که از مهر متولد شده اند؛ بهارهایی که نفس های سبزشان همه جا ما را دنبال خود می کشانند. بهار در بهار، مهر در مهر .
دفترت را بازکن. بوی کاغذ، بوی درخت به مشام می رسد. آغاز نوشتن است، آغاز خواندن است. به نام او شروع کن، به نام زیبایی های او. مهر است و آفتاب پاییزی دل را پر کرده است. خیابانی که به مدرسه می رسد، کوچه هایی که به مدرسه می رسد، چراغانی شده است، با آفتاب پاییزی. فرشته ها بال های زیبایشان را زیر پای بچه ها فرش کرده اند. راه مدرسه چقدر لطیف است. انگار پا روی ابرها می گذاری، پا روی جاده ای که تو را به سوی نور می برد، نوری که در دل همه آدم های خوب دنیاست، نوری که دست ما را می گیرد و می برد به کوچه های آسمان، به سوی چشمه های زلال عشق، به سوی تمام خوبی ها.
مدرسه، کتاب، کلاس، هم کلاسی، . . . چه واژه های زیبایی، همه مرا تا تو می رساند، تا دوست داشتن تو، تویی که این همه زیبایی را آفریده ای. دوستت دارم و دوست دارم بیشتر بشناسمت. دوست دارم بیشتر با تو آشنا شوم. مدرسه جایی است که می توانم تو را بیشتر بشناسمت. پس مدرسه را خیلی دوست دارم.
معلم با آن لبخند دلنشین، کلمه ها را مهمان دل هایمان می سازد و تخته سیاه، خاطرات سبز درختان را برایمان تعریف می کند و پنجره ی کلاس، چشمانمان را با پرواز کبوتران حیاط مدرسه، آشنا می سازد.
معلم تمام آنچه را که از سوی پنجره است، برای مان می گوید. می گوید تا بتوانیم از پنجره ی آگاهی ببینیم آن سوی جهان را، آن سوی زندگی را.
مهر است. کتاب را باز کن. بوی گل بلند می شود، بوی باران، بوی تبسم دریا، بوی نسیم خنک. کتاب را بازکن. کتاب را بازکن. آفتاب پاییزی و صدای خنده ی بچه ها همه جا را پر کرده است. باز زنگ تفریح است. باز هم شادی این سو و آن سو حیاط می دود. چه زیباست این لحظه ها. چه زیباست تفریح پس از خواندن و نوشتن. چه زیباست دست در دست هم کلاسی ها، تمام لحظه های مدرسه را نفس کشیدن “، نفس کشیدن و جایی دردفتر خاطرات ثبت کردن. دفتر خاطرات مدرسه را باز کن و بنویس : باز هم مهر، باز هم مهربانی، باز هم بهار.

شعر در مورد مهر

فصل مهر ، فصل رویش جوانه های امید، فصل خواندن و نوشتن، از راه رسید، فصل مهر ، فصل آشنایی با خدا، فصل خوشه چینی ستاره ها، فصل همکلاسیهای دیروز و هم نیمکتی های امروز، از راه رسید.
امروز زنگ آگاهی به صدا در می آید و پرچم دانش برافراشته می شود، درب گلستان معرفت گشوده می شود و صدای جنب و جوش و شور و هیاهوی بچه ها، فضای مدرسه را پر می کند.
یاسمن ها از قصّه های دیروز می گویند و معلمین درس امروز می دهند و کبوتران وجود را به پرواز در می آورند، تا به دانش آموزان درس خوب زیستن را بیاموزند.
و سخنی با تو دارم ای معلم، آن گاه که بر گوهر وجود، آیه ی مهر می نشانی … نور در گلدان اندیشه ام می نگاری … جوهر وجود را با آیات الهی به شفافیت شبنم دل می نمایی … صف‍حه ی سفید ذهنم را با کلامت قلم می زنی … در گوشم آهنگ مهر می خوانی … دستانم را با ساختن بنای زندگی آشنا می سازی …. با نگاهت شالوده ی وجودم را شکل می دهی و بر رسایی ها و نارسایی هایش صیقل می کشی.
ای معلم ! ای که پا جای پای انبیاء گذاشته ای تا درس چگونه زیستن را به ما بیاموزی، امروز فرشتگان مامورند، به حمد و ثنای تو که برترین شغل را پذیرا شدی تا بهترین خدمت را به بشریت بنمایی… آن گاه که کلامی می آموزی و آن گاه که حرفه ای یاد می دهی و آن گاه که استعدادهایم را پرورش می دهی تا آن چنان که شایسته است زندگی نمایم و آن گاه که مرا متوجه ی کمال خالقم در آفرینش می نمایی .
من همه ی آن لحظات را مدیون تو هستم که چون فرشته ی آسمانی در خلقت زمینی، تجلی بخش راه انبیائی و سراینده ی غزل هستی بخش آموختن ، برای زندگی نمودن بهتری .
و تو ای زیبای بوستان خرد، از مهر اندیشه ات و سبزی وجود ، پر طراوت تر از همیشه ، وجودم را طراوت می بخشی تا من نیز با پرورش استعداد و اندیشه ام و بالا بردن قابلیتها و ظرفیتهای خویش، خردمندانه نقش آفرین زندگی شوم، که خداوند هستی بخش بدان منظور مرا سرشته و من امروز به شکرانه ی این همه نعمت ، خداوند بزرگ را سپاس بیکران می گذارم که آیات مهرش را در وجودی چون انسان به ودیعت گذاشت تا انسانیت را در وادی امتحان، به عرصه ی ظهور رساند.

شعر درباره ماه مهر

مهر که می آید، پاییز آغاز می شود. برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند.
در فضای کلاس ها. تخته سیاه ها، چشم انتظارند تا دوباره سراپا پر شوند از عطر لبخندهای هم شاگردی ها. کلمات مهربان، بی تابند تا دستی کوچک، با مداد شوق، بر صفحه های سفید دفترهای چهل برگ، بنویسدشان.
مهر، ماه مهربانی مهتاب است؛ ماه میزبانی نیمکت های عاشق درس و مدرسه، ماه شکوفایی نیلوفران در دعای نم نم باران های عاشقانه پاییز. مهر، ماه مدرسه است.
سال تحصیلی که آغاز می شود، همه ی آبشارها با کودکان کلاس اولی، صدای آب را می کشند و بادها، صدای ابرها را با باران بخش می کنند.
نسیم، عطر پرواز را از سطرهای مقدس کتاب ها، همراه با صدای کودکان سر خوش مدرسه، به آسمان هفتم می رساند. فرشته ها از پشت پنجره های کلاس سرک می کشند به تماشای کودکانی که مشتاق ، به درس های معلمی که زندگی را به آنان می آموزد، گوش سپرده اند. هوا در این فضای مقدس نفس می کشد تا معطر شود.

شعر برای مهر ماهی ها

فصل مهر فصل شکوفه ریزان گلبرگهای گل سرخ زندگی عالمانه و فرهیختگی برای همه جویندگان علم و دانش است
فصل مهر فصل تندیس استمرار پایداری و استقامت برای جویندگی است .
چه شعف انگیز است نم نم بارش قطرات علم و دانش و طراوت نسیم روح انگیز  آن برای شکفتن غنچه های اندیشه ی انسانهای به انتظار نشسته در پگاه میلاد فصل علم و دانش.
چه زیباست فرارسیدن این فصل نورانی و حیات بخش که از گذشته های دور ، نیاکان ما با آمدنش ردای مباهات به تن می کردند و با نگاهی سرشار از مهربانی به انتظار آمدنش اشک شوق جاری می کردند .
زدودن غبار ظلمت و جهل ، رویش غنچه های علم و دانش، گام نهادن در سرزمین نور ، گسترانیدن سفره های موفقیت ، در سر آغازی فصل مهر است .
بیائیم برای فصل شکفتن حقایق که فصل مهر سر آغازی برای آن است سر تعظیم فرود آورده و بر مهربانیهای آن لبخند و بردستان پر مهر او بوسه های تکریم زنیم تا شاهد شکوفائی ایرانی عزیز و سرافراز باشیم .
شکوفائی سر سبز فصل علم و دانش بر همه ی اصحاب فرهیخته و دانش پروران مبارک  .

شعر مهر و مدرسه

بارالها! به سوی تو آمده ام تا دریابی ام، در این بی سر و سامانْ بازار دنیا. به سوی تو آمده ام تا از تو مدد جویم؛ یاری طلبم و بخواهم که مرا به خود وانگذاری؛ که من پوچم بی تو!
اکنون که در آستانه شروع ماه مهر هستیم و سال علم آموزی جدیدی پیش روست، از تو می خواهم مرا یاری کنی تا در مسیری گام بردارم که مروّج علم و آیین تو باشم.
یاری ام کن تا همواره در آموختن، حریص باشم و در ترویج آموخته هایم، سخی.
یاری ام ده تا بیاموزم آنچه را تو می پسندی و دوری جویم از آنچه ناپسند توست.
کمکم کن قلم که در دست می گیرم، به یاد تو باشم و آنچه می نگارم، مورد رضای تو باشد. بر صفحه تاریک دلم با قلم الهی ات نقشی بزن که تا زنده ام، به اینکه موجودی مفید فایده در هستی بی پایانت بوده ام، به خود ببالم.
در این ماه مهر، از مهر بی کران خویش باز هم به من ببخش و این آغازِ دوباره را برایم آغازی مبارک رقم بزن.
به لطف و کرمت، یا ارحم الراحمین!

شعری برای ماه مهر

نخستین روز درس ، اولین روز مهر است. اولین روز مهرورزی است. روز آفتاب، روز شکفتن احساس ، روز زمزمه و لبخند، روز آشنایی دانش آموزان با کتاب، معلم ، درس و دنیای تازه است. آفتاب اولین روز مهر طلوع می کند. مهر آن قدر بوی بهار می دهد که در پاییز بودن آن، به یاد نمی آید. مهر فصلِ خشکیدن و زرد شدن و ریختن نیست. آغاز روییدن کتاب بر ساقه دست هاست. مهرتان پیروز و مهر ورزی تان همیشگی باد.
پس از نزدیک به صد روز فاصله، اینک دلنشین ترین آهنگ زندگی ـ زنگ مدرسه ـ به فصل فاصله ها پایان می دهد و خاطره انگیزترین دوران زندگی ، دوباره آغاز می شود. کودکان به پیاده روهای خزان زده و پوشیده از برگ پائیز، بهارانه ترین لبخندها و بازی های کودکانه را می بخشند. عطر روییدنی دوباره ، دور دستِ صمیمیِ روستاها تا گستره پر هیاهوی شهرها را پر می کند. دست مهربان شما پدران و مادران ، دست هایی را که فرداساز و آینده پردازند، از جویبار خانه به دریای مواّج مدرسه می سپارند. صبح روز اوّل مهر ، بر همه شما دانش آموزان مبارک باد.
خواب تابستانی میز و نیمکت های چوبی شکسته می شود و در شلوغی دیدارِ هم شاگردی های سالِ قبل جان می گیرد، سکوت حیاط مدرسه در هیاهوی دانش آموزانِ خوشحال، می شکند. دوست های قدیمی، حلقه دوستی را بازتر می کنند و دوستان جدید را به جمع خود فرا می خوانند. روز آغاز دوستی ها و صمیمت های پاک بر شما ثمره های باغ زندگی مبارک باد.